به دست آوردن. در اختیار گرفتن. به دست کردن: باز دستم بزیر سنگ آورد باز پای دلم بچنگ آورد. انوری. ز شیرین مهر بردارم دگربار شکرنامی بچنگ آرم دگربار. نظامی
به دست آوردن. در اختیار گرفتن. به دست کردن: باز دستم بزیر سنگ آورد باز پای دلم بچنگ آورد. انوری. ز شیرین مهر بردارم دگربار شکرنامی بچنگ آرم دگربار. نظامی
گردکردن. جمع آوردن. فراهم آوردن. پیوستن: چون سواران سپه را بهم آورده بود بیست فرسنگ زمین پیش تو لشکرگاه. منوچهری. آیدفرقش بسلام قدم حلقه صفت پای و سر آرد بهم. نظامی
گردکردن. جمع آوردن. فراهم آوردن. پیوستن: چون سواران سپه را بهم آورده بود بیست فرسنگ زمین پیش تو لشکرگاه. منوچهری. آیدفرقش بسلام قدم حلقه صفت پای و سر آرد بهم. نظامی
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن: کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد. تأثیر (از آنندراج)
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن: کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد. تأثیر (از آنندراج)
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن: شیر خشم آورد و جست از جای خویش. رودکی. مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری. بوشکور بلخی. چو خشم آورم شاه کاوس کیست بمن دست یازیدن طوس چیست. فردوسی. پدر وار خشم آورد بر پسر. سعدی (بوستان). چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر که از بام پنجه گز افتی بزیر. سعدی (بوستان). - خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن: شیر خشم آورد و جست از جای خویش. رودکی. مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری. بوشکور بلخی. چو خشم آورم شاه کاوس کیست بمن دست یازیدن طوس چیست. فردوسی. پدر وار خشم آورد بر پسر. سعدی (بوستان). چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر که از بام پنجه گز افتی بزیر. سعدی (بوستان). - خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود